فهرست
– تصمیم برای مهاجرت
– خرید بیزینس در استرالیا
– رضایت از تصمیم مهاجرت
تصمیم برای مهاجرت
برای اکثر افراد، سرمایه گذاری در کشور جدید مثل راه رفتن با چشمان بسته است چون هیچ دانشی درباره بازار تازه ندارند. افرادی که به فکر ویزای سرمایه گذاری استرالیا هستند خیلی دوست دارند که از تجربه ایرانیانی که قبلا با این ویزا وارد استرالیا شده اند بیشتر بدانند.
در این خصوص، ما با یکی از دارندگان ویزای سرمایه گذاری استرالیا که چند سال در استرالیا بوده اند گفت و گویی داشتیم.
سلام روز بخیر بهروز جان، حالت چطوره؟ می دونی امروز برای چی مزاحمت شدیم دیگه. میشه لطفاً مختصر اطلاعاتی راجع به زندگی و حرفه ات قبل از مهاجرت به ما بدی و اینکه چی شد که تصمیم به مهاجرت گرفتی؟
سلام، روز بخیر. حتما چرا که نه. والا من در ایران چندین سال بود که مدیریت رستوران خودم رو داشتم، از کارم هم راضی بودم. مشکلات مربوط به خودش مثل شب کاری و نظارت تمام وقت رو داشت اما چون فوت و فن کار رو بلد بودم باهاش مشکلی نداشتم.
به اصرار همسرم تصمیم بر این شد که تنها پسرمون رو برای تحصیل بفرستیم استرالیا. اقوامی هم اونجا داشتیم. راستش هر دوی ما میدونستیم درست ترین کار برای فرزندمون همینه. پسر ما توی سن حساسی بود و همسرم بسیار نگران آینده اش بود.
بعد از پرس و جوی بسیار و کسب اطلاعات فهمیدیم چون پسرمون زیر سن قانونی هست باید با یک خانواده استرالیایی زندگی کنه، که خب همسر من طاقتش رو نداشت. تصمیم بر این شد که ما هم همراه پسرمون پروسه مهاجرت رو شروع کنیم.
خب من سنم در آن زمان ۴۶ سال بود و ویزای سرمایه گذاری تنها آپشن ما بود. البته خودم هم همه عمرم کار آزاد کرده بودم و راحت تر بودم باز هم بیزینس خودم رو داشته باشم.
برای انتخاب وکیل واقعا وقت صرف کردیم، چون به حر حال سرمایه زندگی مون رو داشتیم جا به جا می کردیم. متاسفانه در ایران هیچ ارگانی نیست که روی کار دفاتر مهاجرتی نظارت داشته باشه. همه هم با یک عنوان وکیل رسمی فلان کشور مشغول به کارند.
با اطلاع از اینکه اقای دکتر امیرشاهی وکیل دادگستری هستن و پسرشون هم عضو سازمان MARA و مترجم دادگستری هستن تصمیم به همکاری با شما گرفتم که مطمئن باشم دفعه بعد که می آیم دفتر سر جاش باشه!
از مرحله انتخاب وکیل که بگذریم، لازم بود Business Plan ارائه بدیم. در واقع اعلام بکنیم که ایده کسب و کارمون در استرالیا چی هست که خب باز هم من دوست داشتم در راستای سابقه کاری خودم باشه اما اطلاعات برای نوشتن Business Plan نداشتم و وکیل تحقیقات لازم از قبیل مکان، مخارج و غیره رو برای ارائه به ایالت مربوطه انجام داد.
در کمتر از چهار هفته، ایالت ویکتوریا (ملبورن) با طرح پیشنهادی موافقت کرد و کار حسابرسی و کارشناسی املاک شروع شد. سخت ترین قسمت همین بخش بود که باز با ارائه گایدلاین های مشخص و گام به گام از سمت وکیل منظم انجام شد. دقیقا ۱ سال و ۷ ماه بعد از شروع کار ویزای ما ۳ نفر به دستمون رسید.
بازگشت به فهرست
خرید بیزینس در استرالیا
خیلی ممنون بهروز جان، میشه یک مقدار هم برای ما از بعد از ورود به استرالیا بگی؟
خب خودتون می دونین که ویزای ما ۱۸۸ بود که موقت بود و ۴ سال و ۳ ماه وقت داشتیم تعدات سرمایه گذاریمون رو انجام بدیم. یک سال اول رو تصمیم داشتم فقط تحقیق کنم. در واقع تمام کسانی که در استرالیا می شناختم کارمند بودند و اطلاعات به خصوصی در زمینه شغل آزاد نداشتند.
در طی تحقیقات با چند مشاور سرمایه گذاری فهمیدم کم ترین ریسک مربوط به رستوران های زنجیره ای هست که معروف هاشون مثل McDoland حق امتیاز میلیون دلاری نیاز دارند و معمولی ترینشون مثلSub Way بسته به اینکه کجا قرار داره از ۲۵۰ هزار دلار شروع میشه.
آپشن دیگه هم این بود که کافی شاپ و یا رستورانی رو با وسایل و اسم از صاحب قبلیش بخرم که خب هزینش کمتر می شد اما ریسک ریزش مشتری با عوض شدن مدیریت رو داشت. تصمیم بر این شد که رستورانی با منوی ایرانی، لبنانی، ترکی دایر کنیم که مشتری هایی از تمام ملیت ها جذب کنیم چون غذا های ایرانی برای خیلی از خارجی ها شناخته شده نیست.
بعد از دو سال از ورودم مکان مناسبی پیدا شد و با کلی گشت و گذار، تهیه کننده مواد اولیه ام رو هم انتخاب کردم. با استخدام ۲ کارمند استرالیایی در ابتدا شرط کار افرینی برای ویزای دائم رو هم رعایت کرده بودم.
خب خدارو شکر محله مناسبی بود و زودتر از اون که فکر می کردم دخل و خرج با هم یکی شد و کم کم به سود دهی رسیدیم. البته این راه همش هم حسن نبود و کم سختی نداشت. به عنوان یک خارجی وقتی که به عنوان مثال یک مشکل فنی توی رستوران برام پیش می اومد مثل ایران نبود که راحت زنگ بزنی و تعمیرکار بیاد و باید حسابی می گشتم و آدم منصفی پیدا می کردم که قیمت مناسب بهم پیشنهاد کنه. در واقع خیلی از مسائل رو می بایستی از اول یاد بگیری.
بازگشت به فهرست
رضایت از تصمیم مهاجرت
خیلی ممنونم بهروز جان، به عنوان آخرین سوال می خواستم بپرسم که همسرت و پسرت از مهاجرت راضی هستند؟
خب به طبع همسرم هم مثل من دلتنگ خانواده و دوستان هست اما یه جورایی الان دیگه اینجا رو ترجیح می ده، خصوصا اینکه جا افتاده و شروع کرده درس هم میخونه. دوستان خوبی هم اینجا پیدا کردیم.
پسرم هم که انگار نه انگار که مهاجر هست و حسابی در حال خوش گذرونی هست خصوصا که مدرسه های اینجا زمین تا آسمون با ایران فرق دارند و معتقدند فشار درسی از دانشگاه باید شروع بشه و بچه ها در این سن بیشتر باید شاد باشند و این کارو با کمپ های مختلف و کلاس های ورزشی متعدد براشون انجام می دهند. حالا شما بگید نباید خوشحال باشه؟!
بازگشت به فهرست